سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مهربان

متن زیر در تاریخ86/8/13، ساعت: 2:26 عصر نوشته شده است.

¤ عیدی منحصر به فرد

 

 

 

قرارداد بزرگ

ریوالدو را اهالی فوتبال – و خصوصا دوستداران برزیل – حتما می شناسند، گوش چپ و فوروارد فوق تکنیکی برزیل، شاید خیلی ها ندانند که ریوالدو فرزند یک خانواده فقیر اهل سائوپولوی برزیل بود که پدرش را در کودکی از دست داد و خرج او و هفت خواهر و برادرش را مادرش با کلفتی در خانه ثروتمندان شهر در می آورد. تا اینکه یک روز هنگامی که ریوالدو فقط چهرده سال داشت درست در شب سال نو مسیحی مادرش به او گفت: امروز باید خانه یکی از پولدارها را برای شب عید تمیز کنم ، تو هم همراهم بیا تا بعد از پایان کار به بازار برویم و برای خواهر و برادرهایت لباس عید بخریم.

ریوالدو نیز پذیرفت و ساعت چهار عصر به آدرس مذکور رفت و زنگ زد،اما زن صاحبخانه که خیلی مهربان بود گفت، بیا داخل حیاط و منتظر باش؛مادرت یک ساعت کار دارد . ریوالدو از سر ناچاری پذیرفت و داخل حیاط بزرگ خانه شد و از آنجایی که در برزیل ، همه کودکان ونوجوانان و جوانان  هر جایی که بتوانند فوتبال بازی می کنند ، او دید که نوکرهای خانه در زمین چمن حیاط مشغول فوتبال هستند و اتفاقا چون یک یار کم داشتند ، ریوالدو با خوشحالی پذیرفت که با آنها هم بازی شود . و اما این پسرک فقیر که تا آن روز همیشه در زمینهای خاکی بازی کرده بود ،وقتی چمن یک دست خانه را دید چنان سر ذوق آمد که یکی از بهترین نمایش ها ی تمام عمر کوتاهش را با توپ انجام داد .هر کس را دوست داشت دریبل می زد،از هر نقطه زمین که اراده می کرد با پای چپ توپ را وارد دروازه می کرد ،هرازگاهی توپ را روی هوا می انداخت و با زدن ضربات پا ،زانو،شانه و ضربات سر ،تمام یارن حریف را دریبل می کرد و دور زمین می گشت و بعد گل می زد و ... جوان سیه چرده در حالی این کارها را می کرد که پاهایش برهنه بود! و اما ریوالدو خبر نداشت که در تمام این لحظات ، یک جفت چشم از پشت شیشه های منزل مراقب حرکات اوست! آقای دونازینومدیر عامل باشگاه سائوپولو که صاحب آن خانه بود و مادر ریوالدو در منزلش کار می کرد !

واما درست از هنگامی که ریوالدو با مادرش از خانه آنها رفت ، آقای دونازینو به فکر فرو رفت. او خوب می دانست که هر کدام از مربیان و مدیران فوتبال برزیل به محض اینکه بازی این نوجوان چهارده ی  ساله فقیر را برای چند دقیقه ببینند ،اورا می قاپند! به همین خاطر نیز آقای مدیر عامل تمام بعد از ظهر و تمام شب را- که شب سال نو بود- به برنامه ای که در سر داشت فکر کرد و...

فردا صبح ریوالدو مانند همیشه ساعت هفت از خواب بیدار شد ،برای خانواده فقیر آنها روز عید با روزهای دیگر هیچ فرقی نداشت؛ مادر باید می رفت سر کار و بچه ها نیز باید بدنبال دستفروشی و کارگری می رفتند و ...اما نه ، آن روز برای ریوالدو فراموش نشدنی ترین روز عمرش بود! چرا که ساعت 30/7 دقیقه ناگهان آقای دونازینو در خانه را باز کرد و داخل شد و در حالی که مادرریوالدو نگران بود که شاید پسرش دیروز کار خطایی کرده است! آقای مدیر عامل از داخل کیفش برگه قرارداد باشگاه سائوپولو را بیرون آورد و به پسرک داد و گفت: ( بیا ریوالدو... بگذار اولین عیدی سال نو را من به تو بدهم ... این قرارداد باشگاه سائوپولو ، واین هم مبلغ هزار دلار به عنوان پیش قرارداد!)

ریوالدو بعدها گفت : ( در آن لحظه نمی دانستم باید برای اینکه وارد یک باشگاه معروف شده ام خوشحال باشم ، یا به خاطر گ

رفتن مبلغ قراردادی که برابر بود با شش ماه کار کردن مادرم در خانه های مردم ؟! )    

   


¤ نویسنده: مهربان

پیام های دیگران


¤ لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
شناسنامه

پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

کل بازدیدها: 95988

بازدید امروز : 101

بازدید دیروز : 1


درباره خودم

مهربان
مهربان
در نظر من همه آدما خوبند،مگر اینکه خلافش ثابت بشه.

لینک به وبلاگ

مهربان

پیوندهای روزانه

بهترین وبلاگ دنیا [192]
اسرار موفقیت [267]
[آرشیو(2)]


ْآرشیو یادداشت ها

آرشیو
تاثیر موسیقی بر روان انسان
قشنگ کوچک
اثر یک سیاه پوست
آداب معاشرت
تاریخچه نوروز
تاریخچه نام ایران
مذهب آریایی ها
آریایی ها
آدمک
عیدی های منحصر به فرد
درس ها ی ژاپنی
اصطلاحات تلفن همراه
نقاط دیدنی تهران
میادین قدیمی تهران
یادمان هاو بناهای تاریخی
زیارتگاه های تهران
جاده های معروف دنیا
جاده های زیبا اما پر خطر
کعبه
ایرانی ها در گوگل
نقش جدید رویاها
آمار جستجوهای 2007 گوگل
معنی انسان بودنم رو گم کردیم
تاریخچه والنتاین



لینک دوستان

قورباغه ها


لوگوی دوستان




























اشتراک در خبرنامه